سلام عزیز دلم محمدرضای نازنینم ، امروز صبح به همراه دوستان و مربیهای مهدتون به پارک جنگلی س...... رفتین و طبق اخبار رسیده ناهارتون رو خوردین و دارین بازی میکنین ، این خبرها هم از طرف مانا میرسه ، از اونجایی که پارک بین شهر ما و اونهاست مانا و آجان برای دیدن شما و گرفتن فیلم و عکس از نوه ی گرامیشون تصمیم گرفتن بعد از مدتها به پارک برن . برای ناهارت ساندویچ مرغ و همینطور میوه و آجیل و بیسکوئیت به عنوان تنقلات گذاشتم . بابایی برات یه حصیر کوچولوی یه نفره به عنوان زیرانداز خرید که اون رو هم با خودت بردی . بابایی باز هم جلسه داشته و رفته تهران و من حسابی الان تنهام ، دلم برات تنگ شده نمیخوام بگم نگرانتم ولی کدوم مادر میتونه وقتی پ...